طاها رضاییطاها رضایی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

دنیای قشنگ طاها

خاطرات طاها درسفر مشهد

1391/8/1 8:21
نویسنده : مامان طاها
1,113 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی ,گل پسرم خوبی, خوشی ماچزیارت قبول

خوب حالا نوبت خاطرات سفر ما با اقا طاها به مشهد حرم امام رضا

صبح روز جمعه21 مهر عازم مشهد شدیم و23 ام طرفهای ظهر به مشهد رسیدیم موقع رفتن از مسیر کویری رفتیم تا زودتر برسیم که چون طاها پسر به مسیر طولانی در ماشین عادت نکرده بود دلش پارک وبازی و بدو بدو میخواست سفرمون  تا مشهد 2 روز ونیم طول کشید اما شهر های زیادی دیدیم جاهای قشنگی رفتیم کلی بهمون خوش گذشت حالا بماند که طاها بعضی وقتها ...................

شب جمعه گرمسار خوابیدیم وصبح حرکت کردیم تا سمنان................ تا رسیدیم به پارک سمنانطاها در پارک سمنان

بعد 1 ساعت بازی حرکت کردیم و گل پسری تو ماشین لالا کردتا اینکه رسیدیم شاهرود وناهار خوردیم وحرکت کردیم تا نیشابور شب تو نیشابور موندیم و صبح رفتیم آرمگاه عطار و خیام وکمال الملک که باغهای قشنگ وبا صفای بودن و طاها خان هم مشغول ماشین بازی طاها در نیشابور

بعداز نیشابور در مسیر مشهد به قدمگاه رسیدیم (قدم گاه جایی که وقتی امام رضا برای استراحت اونجا پیاده میشن طلب اب میکنن ولی اهالی میگن اینجا ابی وجود نداره و امام سنگی رو از زمین بلند میکنه واز زیر سنگ چشمه ای روان میشه ودر اونجا چشمه ای هست که به روایتی همون چشمه هست)قدمگاه

و بالاخره رسیدیم به مشهد روز اول دوم طاها جون حالش خوب بود شیطنت میکرد وتا میخواستیم از خونه بریم بیرون چندتا مغازه میدید ماشین میخواست

روز اول که رفتیم حرم تا به اقا سلام کنیم طاها جون از حیاط بزرگ امام کلی خوشش اومده بود و نمی تونستیم بیاریمش و راستش رو بگم نمیتونستیم بگیریمش نیشخندفقط میدوید وبابا هادی بیچاره دنباش تا گم نشه

روز دوم طاها جون اروم تر بود و مثل روز قبل اومدنی به اقا سلام میکرد و برگشتی میگفت (امام شب بگی (به خیر ))تو حرم چون بهت در مورد امام میگفتیم گوشه گوشه حرم رو نشونت میدایم دنبال عکس امام میگشتی و بالای منارهها اشاره میکردی میگفتی امام اونجاست

روز دوم رفتیم باغ وحش چون خیلی دوست داشتی با قطار بریم مشهد فرصت رو غنیمت شمردیم و با مترو رفتیم و به شما گفتیم سوار قطار شدیمنیشخندباغ وحش

چه کیفی میکردی با اسب سواری و پیتیکو پیتیکو میکردی(چقدر هم با عینک خوش تیپ شدی)

متاسفانه از اون روز طاهای مامانی مریض شد و شدید تب میکرد  تا جایی که مجبور شدیم فردا صبحش ببریمش بیمارستان شیخ که مخصوص کودکانه

تو روز دوم دوست بابا هادی هم به ما ملحق شدن که دوتا دختر شیرین زبون  به اسمهای ساغر و سلدا داشتن اما چون شما مریض شده بودی زیاد حوصله بازی با هاشون رو نداشتی

ساغر طاها سلدا

بعد از 4 روز صبح 5شنبه راهی خونه شدیم از جاده شمال ,وای چه صفایی داشت جاده شمال یه شب بابلسر بودیم صبحش حرکت کردیم چه جادههایی یه طرف دریا بود یه طرف جنگل ,مامانی که عاشق دریاست دلش سیر نمیشد تا اینکه بابایی محمود اباد لب دریا نگه داشت هوا یکم طوفانی بود وچون طاها مریض بود زیاد نموندیم و حرکت کردیم نمک ابرود و 3 ساعتی اونجا بهمون کلی خوش گذشت مخوصا طاها جون که سوار ماشینا شده بود و بهشون میگفت ماشین تصادفی و..............................

خوشبختانه طاها جون راه برگشت رو فقط میخوابید تا اینکه ساعت 4 صبح روز شنبه رسیدیم خونه

طاها در نمک ابرود

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)